پنداشت ها

انتشار مطالب مورد علاقه و یادداشت ها

پنداشت ها

انتشار مطالب مورد علاقه و یادداشت ها

در گیرودار نوشتن ها هرچند دیگر کمتر می توان قلم فرسایی نمود و آنچه که اتفاق می افتد همانا فشردن بر کلیدهای این رسانه قرن بیستمی است اما بسیار سریعتر و ارزان تر و غیر قابل تصور می توان آرای خویش را بر سمع دوستانی که به احتمال هرگز ندیده شده اند رسانید.

در گیر و دار نوشتن ها شاید ساعات پایانی شب که شب بیداران بر در دوست پناهنده می شوند ،من و امثال من این راه را طی می کنیم. راه شب که یاد آور ایام مختلف گوش سپردن بر برنامه راه شب رادیو ایران است نامی آشناست که هرکس به فراخور حالات مختلف خود از آن یاد می کند.اما نوشتارها نیز دست کمی از آن ندارند دغدغه هایی که نه مثل صحبت های راه شبی رادیو که ماندگار است در این رسانه به عکس عمل می کند و می ماند تا شاهدی بر فکرت راقم این جملات باشد.

با این حال این وب گاه محل این گونه کارهاست که به مرور بر آن مداومت خواهد شد.

نویسندگان


لحظه های مهیّا شدن برای زیارت و دیدار اولیای حق نیز در نزد گذشتگان و نیاکان ما مسلمانان، از اهمیّت شایانی برخوردار بوده است. زیارت دارای سنتها و آدابی بوده است که زیبایی های معنوی در آن موج می زده و آثار فراوانی هم داشته است. از جمله این سنتها که نشانی از تعظیم شعائر و تقوای قلوب مؤمنان است، سنّت «چاووشی خوانی» است.
در فرهنگ دینی در گذشته رسم بود که طبق مراسم سنتی، هنگام رفتن اشخاص از شهرها و روستاها به زیارت نجف، کربلا، خراسان یا سفر حج، اشخاصی به نام «چاووش خوان » اشعاری را با لحنی سوزناک و خاص می خواندند.هم هنگامه بدرقه زائر، هم وقت استقبال، بصورت تک خوانی یا همخوانی.محتوای اشعار هم اغلب سلام و صلوات برپیامبر و اهل بیت او یا فراخوانی به پیوستن به کاروان زیارت بوده است.چاووش خوانی، حرفه ای معنوی و پر از صفا بود که صدای خوش و لحنی دلنشین می خواست و پاکی و دینداری و عشق به اهل بیت.چاووش خوانان، «منادیان راه خدا و قاصدان مرقد مطهر اولیا» بودند و «بانگ چاووشان » مردم را به هلهله و غوغا و بی آرامی دل می رساند». در هر فقره ای، مصرع «که بر حبیب خدا ختم انبیا صلوات » که چاووش خوان می خواند، از مردم صلوات می گرفت.

   چاووشی خوانی چنین بوده است که کاروان عشق، هنگام عزیمت به خانه خدا و عتبات عالیات عِطر صلوات و سلام بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در فضای شهر و روستا و در کوچه پس کوچه های آن به مشام شیعیان می رساندند و همراه آن، بوی خوش نینوا را در محلّ زندگی شان منتشر می کردند و چاووش ندا سر می داد که: «بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا.»

  

  آخرین چاووش خوان زنجان مرحوم حاج سید احمد حسینی راد  از چاوش و ذاکرین زائران اهلبیت است که حدود یک دهه قبل در ایام کهولت سن چهره در نقاب خاک کشید.عمری را ذکر اهلبیت گفت و ذیگر هیچ نگفت و مصداق این مصرع معروف سعدی بود که :

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی   عشق محمد بس است و آل محمد

این سید نیک نفس عمری را با این لباس و کلاه عربی خاص چاوش ها معمولا در کوچه ها و محلات زنجان در زمانی که زائرین از زیارت برمی گشتند و یا در وقتی که اینان بدرقه می شدند حضور می یافت و با اشعار و سبک خاصی که مخصوص چاوش بود توام با مناسبت سفر زیارتی در آنجا به چاوش خوانی می پرداخت گاهی راه کربلا و سفر به عتبات قدغن بود در این مواقع این چاوش و تعداد قلیلی امثال او تا حدودی کم مشتری می شدند و صدالبته سختی معیشت و ایام . و گاهی هم حجاج به مکه و سفر حج که معمولا حج تمتع بود می رفتند در این مواقع چاوش را روزگار بر وفق مراد می آمد اما هرچه که هست جز ترنم عطر زیارت و عشق به ائمه هدی(س) هیچ در کلام چاوش های زنجان یافت نمی شد و هرچه بود فرهنگ شیعی و حب اهلبیت بود.

   نیک به خاطر می توان آورد در زمانی که چاوش ندا و سخن در بدرقه و یا پیشواز یک مسافر کربلا می خواند معانی اشعارش که اکنون فقط معانی را بخاطر می آورم مبین آن بودکه "مکه خیلی افتخار نکن که زمین کربلا بر تو پیشی گرفته است و....." عجب رسم قشنگی بود و صد البته مردمان و بدرقه کنندگان و پیشواز رفته ها هم چاوش را بی نصیب از اعطای انعام و نذورات نمی نمودند و این چاوش بود که یکسره می خواند و مردم نیز آرزو داشتند که روزی این چاوش خوش الحان بر درب منازل و محله ایشان آوای خوش سردهد.- یادش بخیر

  چاوش ها را علاوه بر وجه نقد  نصیبی از سوغات و جعبه های شیرینی و به رسم آن زمان کله قندهایی که به رسم چشم روشنی در منزل حاجیان  و کربلایی ها فراوانی می یافت ،بهره ها   بود و این گونه بود که این رسم نیک و سنت حسنه و فرهنگ زلال در میان ما جاری بود که یک باره رخت از میان مابست و جای خود را  ابتدا به نصب پلاکاردهای زرد و سبز بی روح و آزار دهنده داد و اینک بنرهای رنگی و مشمایی اند که بر در حاجیان و کربلایی ها نصب می شوند و اگر کسی را کسی نباشد که بنر و پلاکارد بر درش نصب کند ناخود آگاه و لاجرم خود شخص مسافر به برکت تلفن همراه و یا با توصیه قبل از سفر سفارش پلاکارد خود را می دهد و خط امضای آن در این گونه موارد به جای "از طرف خانواده فلانی و فلانی "به از طرف " فرزندان " و .... تغییر شکل می یابد.   این کجا و چاوش خوش الحان کجا و این جملات کلیشه ای بی روح که به لطف فتوشاپ و رایانه تهیه شده کجا  و صوت دلنشین برخاسته از حنجره چاوش کجا؟

  دیر زمانی نیست که قاریان مجالس ختم و صلوه گویان مراسم تشییع جنازه ها نیز با سبک خاصشان در میان ما بودند و اکنون نیستند و صدالبته مجالی دیگر باید تا بر رسم و سبک ایشان نیز نظری بیفکنیم. بگذریم.

  چاوش ها نیز چند نفر بودند که این آقا سید احمد مرحوم شاید آخرینشان بود و البته این امکان نیز بود که چاوش های افراد متول و افراد معمولی و متوسط هم کمی باهم تفاوت داشته باشند و برخی مواقع نیز کثرت حضور چاوش های مختلف در مراسم بدرقه و پیشواز ، خودش کمی مشکل آفرین می شد و حاجی که به استطاعت و تمول رسیده و سفر حج را اختیار کرده بود ملزم می شد که چاوشان را با رضایت از جریان سفر خود راضی کند که این هم با نگاه امروزی و توجه به توقع اندک چاوش ها ، بر زیبایی این امر می افزود.

 مرحوم حاج سید احمد حسینی چاوش زنجان در این بین در ایام ماه رمضان و سایر ایام علاوه بر کار چاوش خوانی به عنوان مکبر در مسجد جامع و نماز جماعت ندا سر می داد و برخی از خاطرات ایام ماه رمضان زنجانی های 3 الی 4 دهه قبل با صدای خوش آقا سید احمد آمیخته است و البته سبک مکبرها  و خواندن دعای ماه رمضان و سایر ادعیه وارده در بین نمازها کمی با سبک مکبرهای کنونی متفاوت است گوش و دل های آدم های آن روزگار  هنوز هم در ایام ماه رمضان انتظار آن سبک دعا خوانی را می کشد که صدالبته تکرار شدنی نیست.

  یادش بخیر و خدا رحمتش کند.

منبع: علمای زنجان ،شهدای راست قامت زنجانی
 



بدنامی حیات دو روزی نبود بیش،

آن هم -کلیم!- با تو بگویم چه سان گذشت

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

--------------------------------------------

     داغ لاله 

بیداد رفت لاله ى بر باد رفته را                           یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله اى که از دل این خاکدان دمید                      نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفاى اشک دلم وا نمی شود               باران به دامن است هواى گرفته را

واى اى مه دو هفته چه جاى محاق بود           آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب                        آورده ام به دیده گهرهاى سفته را

اى کاش ناله هاى چو من بلبلى حزین             بیدار کردى آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست           تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چها به سینه ى این خاکدان در است     کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک           چون رفت خواهى اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر           تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلى نسفت کلک در افشان شهریار             در رشته چون کشم در و لعل نسفته را 

   شهریار   






اگر مدتی قبل می خواستی مسافرت بین شهری بکنی بنزهای کرایه فیروزه ای رنگ ١٩٠ و ٢٠٠ درخدمت تان بودند البته نوع سیاهرنگ آنهم وجود داشت..آن روزها حوالی میدان آزادی یا سه راه تهرانپارس در خیابان دماوند این بنزها دیده می شدند که رانندگان آن برای مسیرهای شمال داد می زدند. اغلب این بنزها دیزلی بودند ولی مدل بنزین سوز آن هم وجود داشت.

  در ایامی که بلیط اتوبوس پنجاه تومان بود، کرایه تهران شمال این بنزها صد تومان بود و انصافاً هم راحت و نرم بودند. حالا که سمندهای رنگ بارنگ و خصوصا پژو405 و سمندهای زرد بین شهری آمده اند دیگر خبری از این بنزها که حتما حدود دو سه دهه برای رفاه مردم کار کردند نیست خواستم یاد این بنزهار را گرامی بدارم.

بسم الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم

    در گیرودار نوشتن ها هرچند دیگر کمتر می توان قلم فرسایی نمود و آنچه که اتفاق می افتد همانا فشردن بر کلیدهای این رسانه قرن بیستمی است اما بسیار سریعتر و ارزان تر و غیر قابل تصور می توان آرای خویش را بر سمع دوستانی که به احتمال هرگز ندیده شده اند رسانید.

   در گیر و دار نوشتن ها شاید ساعات پایانی شب که شب بیداران بر در دوست پناهنده می شوند ،من و امثال من این راه را طی می کنیم. راه شب که یاد آور ایام مختلف گوش سپردن بر برنامه راه شب رادیو ایران است نامی آشناست که هرکس به فراخور حالات مختلف خود از آن یاد می کند.اما نوشتارها نیز دست کمی از آن ندارند دغدغه هایی که نه مثل صحبت های راه شبی رادیو که ماندگار است در این رسانه به عکس عمل می کند و می ماند تا شاهدی بر فکرت راقم این جملات باشد.

   با این حال این وب گاه محل این گونه کارهاست که به مرور بر آن مداومت خواهد شد.