پنداشت ها

انتشار مطالب مورد علاقه و یادداشت ها

پنداشت ها

انتشار مطالب مورد علاقه و یادداشت ها

در گیرودار نوشتن ها هرچند دیگر کمتر می توان قلم فرسایی نمود و آنچه که اتفاق می افتد همانا فشردن بر کلیدهای این رسانه قرن بیستمی است اما بسیار سریعتر و ارزان تر و غیر قابل تصور می توان آرای خویش را بر سمع دوستانی که به احتمال هرگز ندیده شده اند رسانید.

در گیر و دار نوشتن ها شاید ساعات پایانی شب که شب بیداران بر در دوست پناهنده می شوند ،من و امثال من این راه را طی می کنیم. راه شب که یاد آور ایام مختلف گوش سپردن بر برنامه راه شب رادیو ایران است نامی آشناست که هرکس به فراخور حالات مختلف خود از آن یاد می کند.اما نوشتارها نیز دست کمی از آن ندارند دغدغه هایی که نه مثل صحبت های راه شبی رادیو که ماندگار است در این رسانه به عکس عمل می کند و می ماند تا شاهدی بر فکرت راقم این جملات باشد.

با این حال این وب گاه محل این گونه کارهاست که به مرور بر آن مداومت خواهد شد.

نویسندگان

مرحوم آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی

تولد آیت اخلاص

مرحوم آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی که فقیهی بزرگ و پارسائی پرهیزگار و متخلق به اخلاق الهی بو ، در حدود سال 1291قمری در شهر خوئین که در 8 فرسخی زنجان می باشد، در خانواده ای روحانی به دنیا آمد و در سنین کودکی پا به مکتب گذاشت و تحصیلات ابتدایی را آنگونه که در قدیم متداول بود در مکتبخانه به پایان رساند.1 خود آن مرحوم در این باره می فرماید:

«درس مکتبخانه را که تمام کردم، پدرم مرا کنار گذاشت تا به کارهای زندگی خانواده ام برسم و برادران دیگرم شیخ اسحاق و شیخ ابراهیم و شیخ مصطفی را به درس فرستاد. تا اینکه یک روز که با مادرم به حمام رفته بودیم، در حمام دیدم که دو پسر بچه که پدرشان کشاورز بود دارند بحث علمی می کنند، خیلی ناراحت شدم و با گریه به مادرم گفتم: بچه های کشاورزها دارند درس می خوانند، ولی پدرم نمی گذارد من درس بخوانم. مادرم هم ناراحت شد. اما قول داد که دور از چشم پدرم به من درس بدهد. مادرم خودش مجتهده بود. مدتی پیش او درس خواندم تا اینکه یک روز پدرم خواست از پسرانش درس تحویل بگیرد. من هم در آنجا حضور یافتم. پدرم بعد از پرسش چند سؤال، سؤالی پرسید که برادرانم نتوانستند جواب بدهند. زود با اشاره مادرم به آن سؤال جواب دادم و پدرم متعجبانه قیافه مرا زیر نگاهش گرفت و بعد پرسید: تو درس نخوانده ای از کجا فهمیدی؟ با خنده جواب دادم: خوب اگر تو به من درس ندهی مجبورم که بروم پیش مادرم درس بخوانم. پدرم نیز خندید و خوشحال شد و بدین ترتیب مرا هم فرستاد که بروم قزوین و در قزوین درس بخوانم.2»

خاندان آن مرحوم

پدر آن مرحوم، حجةالاسلام شیخ ملاابراهیم بن اسحق بن عمران از شاگردان شیخ انصاری و مادرش مجتهده مطهره، صبیه آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم روغنی قزوینی می باشد. آن بانوی بزرگوار علاوه بر اینکه دختر مجتهد بود، خود نیز تحصیلات عالیه داشت و آن گونه که نقل شده، در درس خارج پدرش در پس پرده حاضر می شد و استفاده می کرد. ایشان در نجف اشرف ازدواج کردند و آنگاه به قزوین مراجعت نموده، بعد از آن هم به خوئین رفته در همانجا رحلت کرده است. خلاصه اینکه زن پارسایی بود و علاقه زیادی به روحانیت داشت، به گونه ای که حاضر نمی شد، هیچ یک از فرزندانش غیر روحانی باشند.3

پی نوشت ها:

1- علماء نامدار زنجان، مشخصات بیشتر.

2- به نقل از آقا شیخ علی آل اسحاق.

3- علماء نامدار زنجان.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوره(حوزه نت)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی